غزل شماره ۷ از دیوان حافظ

غزل شماره ۷ از دیوان حافظ

غزل شماره ۷ از دیوان حافظ

غزل شماره ۷ از دیوان حافظ

غزل شماره ۷ از دیوان حافظ
غزل شماره ۷ از دیوان حافظ
ﺖﺒﺛ ﻩﺪﺷ ﺭﺩ ﺩﺎﺘﺳ ﻰﻫﺪﻧﺎﻣﺎﺳ ﺕﺭﺍﺯﻭ ﮓﻨﻫﺮﻓ ﺩﺎﺷﺭﺍ
تبلیغات در سایت ما تبلیغات در سایت ما تبلیغات در سایت ما
ﺕﺎﻋﻮﺿﻮﻣ
ﻮﻴﺷﺭﺁ
ﻰﻧﺎﺒﻴﺘﺸﭘ ﻦﻳﺎﻠﻧﺁ
ﺭﺎﻣﺁ
ﻥﺎﮔﺪﻨﺴﻳﻮﻧ
ﻰﺠﻨﺳﺮﻈﻧ
ﻮﺠﺘﺴﺟ
ﺪﻳﺪﺟ ﻦﻳﺮﺗ ﺐﻟﺎﻄﻣ
ﺕﺎﻧﺎﻜﻣﺍ ﻰﺒﻧﺎﺟ
ﺕﺎﻐﻴﻠﺒﺗ
قالب گراف
ﻝﺰﻏ ﻩﺭﺎﻤﺷ 7 ﺯﺍ ﻥﺍﻮﻳﺩ ﻆﻓﺎﺣ

صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کان جا همیشه باد به دست است دام را
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را


تعداد بازديد : 655
جمعه 20 / 6 / 1392 ساعت: 15:43
نویسنده:
نظرات(0)
می پسندم نمی پسندم
ﻝﺰﻏ ﻩﺭﺎﻤﺷ 6 ﺯﺍ ﻥﺍﻮﻳﺩ ﻆﻓﺎﺣ

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را


تعداد بازديد : 682
جمعه 20 / 6 / 1392 ساعت: 14:13
نویسنده:
نظرات(0)
می پسندم نمی پسندم
ﻝﺰﻏ ﻩﺭﺎﻤﺷ 5 ﺯﺍ ﻥﺍﻮﻳﺩ ﻆﻓﺎﺣ

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را


تعداد بازديد : 618
جمعه 20 / 6 / 1392 ساعت: 11:39
نویسنده:
نظرات(0)
می پسندم نمی پسندم
ﻝﺰﻏ ﻩﺭﺎﻤﺷ 4 ﺯﺍ ﻥﺍﻮﻳﺩ ﻆﻓﺎﺣ

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را


تعداد بازديد : 557
شنبه 19 / 6 / 1392 ساعت: 16:52
نویسنده:
نظرات(0)
می پسندم نمی پسندم
ﻝﺰﻏ ﻩﺭﺎﻤﺷ 3 ﺯﺍ ﻥﺍﻮﻳﺩ ﻆﻓﺎﺣ


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را


تعداد بازديد : 687
چهار شنبه 18 / 6 / 1392 ساعت: 15:5
نویسنده:
نظرات(0)
می پسندم نمی پسندم
ﻝﺰﻏ ﻩﺭﺎﻤﺷ 2 ﺯﺍ ﻥﺍﻮﻳﺩ ﻆﻓﺎﺣ


صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا


تعداد بازديد : 555
چهار شنبه 18 / 6 / 1392 ساعت: 15:0
نویسنده:
نظرات(0)
می پسندم نمی پسندم
ﻝﺰﻏ ﻩﺭﺎﻤﺷ 1 ﺯﺍ ﻥﺍﻮﻳﺩ ﻆﻓﺎﺣ


الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها


تعداد بازديد : 596
چهار شنبه 18 / 6 / 1392 ساعت: 14:15
نویسنده:
نظرات(0)
می پسندم نمی پسندم
ﺖﺴﻴﻟ ﺕﺎﺤﻔﺻ
تعداد صفحات : 59
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 59 صفحه بعد
ﻩﺭﺎﺑﺭﺩ ﺎﻣ
ﺐﻟﺎﻄﻣ ﻰﻓﺩﺎﺼﺗ
ﺩﻭﺭﻭ ﻥﺍﺮﺑﺭﺎﻛ
ﺖﻳﻮﻀﻋ ﻊﻳﺮﺳ
ﻝﺩﺎﺒﺗ ﮏﻨﻴﻟ ﺪﻨﻤﺷﻮﻫ
ﮏﻨﻴﻟ ﻥﺎﺘﺳﻭﺩ
ﻯﺎﻫﺪﻧﻮﻴﭘ ﻪﻧﺍﺯﻭﺭ
ﻪﻣﺎﻧﺮﺒﺧ
ﻦﻳﺮﺧﺁ ﺕﺍﺮﻈﻧ ﻥﺍﺮﺑﺭﺎﻛ